loading...
به بزرگترين وبلاگ سرگرمي و خنده ايرانيان خوش امديد
دانيال بازدید : 56 سه شنبه 11 اسفند 1388 نظرات (0)
وقتی که روی چهارپایه رفتم و طناب رو دور گردنم انداختن داشتم با خودم فکر می کردم که چقدر احمقانه ست که آدم بخاطر فقدان چهارپایه بمیره.راستش تنها جایگزینی که به ذهنم رسید فقدان اکسیژن بود.حداقل اون برای پایان زندگی قابل تصورتر از چهارپایه بود.کشیش داشت از جهنم و گرمای سوزان اونجا می گفت ، اما من تووو اون صبح سرد به گرما واقعا احتیاج داشتم.
کلانتر پرسید: قبل از مرگ حرفی برای گفتن داری؟
من با تمام وجود داد زدم : به زنم بگید که من بیشتر از همه چیز دوستش دارم
برادر زنم که شاهد اعدام بود گفت: تو خودت با اون دستهای کثیفت خفش کردی.تو اونو کشتی.
منم گفتم: پس خودم بهش میگم!!!!!!!!
 
احترام به سبک ایرانی برای یکی از مردهای ایلینویز"شل سیلوراستاین"
امروز یکی از دوستان یه چیزی گفت که من بلافاصله فراموشش کردم.حالا هر کاری میکنم یادم نمیاد.از دست خودم حرصم گرفته و دارم دیوونه میشم.
گشتن و پیدا نکردن بدترین درد بشریت است.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 49
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 10
  • آی پی دیروز : 46
  • بازدید امروز : 12
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 13
  • بازدید ماه : 50
  • بازدید سال : 55
  • بازدید کلی : 4,199